به سال 1333 در شهرستان میاندوآب دریک خانواده مذهبی و باایمان متولد شد . در دوران کودکی ، مادرش را از دست داد . تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید و در دوره دبیرستان ( همزمان با شهادت برادرش علی باکری به دست دژخیمان ساواک ) وارد جریانات سیاسی شد. پس از اخذ دیپلم با وجود آنکه از شهادت برادرش بسیار متاثر و متالم بود ، به دانشگاه راه یافت ودر رشته مهندسی مکانیک مشغول تحصیل شد . از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یکی از افراد مبارز این دانشگاه بود . او برادرش حمید را نیز به همراه خود به این شهر آورد . شهید باکری در طول فعالیتهای سیاسی خود از طرف ساواک تحت کنترل و مراقبت بود . پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان ، به خارج از کشور فرستاد تادر ارسال سلاح گرم برای مبارزان داخل کشور فعال شود . شهید مهدی باکری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمیینی (قدس سره ) از پادگان فرار و به صورت مخفیانه به فعالیتهای خود ادامه داد .
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و به دنبال تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحکام سپاه ارومیه قنض فعالی را ایفا کرد . پس از آن بنا به ضرورت دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد همزمان با خدمت در سپاه به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمت ارزندهای را از خود به یادگار گذاشت . ازدواج شهید مهدی باکری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود . مهریه همسرش اسلحه کلت او بود . دوروز بعد از عقد به جبهه رفت وپس از دو ماه به شهر برگشت وبنا به مصالح منطقه ، با مسئولیت جهادسازندگی استان ، خدمات ارزنده ای را برای مردم انجام داد .
شهید باکری توانست در عملیات فتح المبین باعنوان معاون تیپ نجف اشرف در کسب پیروزیها موثر باشد .در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله کمتر از یک ماه در عملیات بیت المقدس شرکت کرد و در مرحله دوم عملیات بیت المقدس از ناحیه کمر زخمی شد و با وجود جراحتهایی که داشت در مرحله سوم عملیات ، به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بی سیم هدایت کند . در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بی امان در داخل خاک عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد .در عملیات مسلم ابن عقیل با فرماندهی او بر لشگر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور ، بخش عظیمی از خاک کشورمان آزاد شد .
شهید باکری در عملیات والفجر یک ، دو ، سه و چهار با عنوان فرمانده لشکر عاشورا ، آمادگی و ایثار همه در زمانی که برادرش حمید شهید شد ایشان با وجود علاقه خاصی که به برادرش داشت ، بدون ابراز اندوه با خانواده اش تماس گرفت و چنین گفت : « شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده است . » تلاش فراوان در میادین نبرد ، وی را از حضور در تشییع پیکر پاک برادر و همرزمش که سالها در کننارش بود بازداشت . بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش ، روح در کالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود که به زودی به جمع آنها خواهد پیوست . پانزده روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاامام رضا خواسته بود که خداوند شهادت را نصیبش کند . سپس حضرت امام (ره ) و آیت اله خامنه ای رسید و با گریه و التماس خواست که برای شهدتش دعاکنند.
این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ63.11.25 به به خاطر شرایط حساس عملیات ، طبق معمول به خطرناکترین صحنه های کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت می کرد ، تلاش می نمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت نماید ، که در نبردی دلیرانه ، بر اثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی ، ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق شتافت . هنگامی که پیکر پاکش را از طریق آبهای « هورالعظیم » انتقال می دادند، قایق حامل پیکر وی ، مورد هدف آر پی جی دشمن قرار گرفت و قطره نا ب وجودش به دریا پیوست .
|